سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه های من و همسر خوبم

نظر

دنیای جنس مونث دنیای عجیبی هست ، گاهی در اوج لطافت و شیرینی و گاهی در اوج تلخی و پستی. اما خدا را شکر این دنیای عجیب بیشتر گرداگرد خوبی ها و لطافت ها میچرخه تا زشتی ها و پستی ها.

گاهی اینقدر به هم محبت میبینی که احساس میکنی جنس مونث مقابلت حاضر نیست حتی یه پر کاه رو صورتت بشینه و گاهی هم اونقدر بیرحم و بی ملاحظه میشن که حس میکنی بزرگترین دشمنت همینا هستن.

گاهی برام کامنت میزارن که تو زن هستی یا فلان اقای مجرد هستی یا فلان و بهمان.

گاهی هم با محبتاشون ادم رو شرمنده ی خودشون میکنن جوری که حس میکنم فاصله گرفتن از این فرزند مجازی ( وبلاگ ) و علی الخصوص دوستان خوبم برام مقدور نیست.

+ امروز بانو امتحان داشت ، مجبورم از خیلی خواسته هام فاکتور بگیرم ، نهار و شام حاضری و صد البته امورات دیگری که بخاطر امتحانات ایشون مقدور نیست. امیدوارم یه روزی نتیجه خوبیاز این صبر کردن هام ببینم. امیدوارم.

 

صبح وقتی از خواببیدار شدم بانو رفته بود و من تنهایی حوصله ام نشد صبحونه بخورم، لباس پوشیدم و زدم بیرون، بین راه چند تا کلوچه خریدم و تو ماشین خوردم تا رسیدم جایی که کار داشتم. الانم که برگشتم خونه هنوز بانو نرسیده.