سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه های من و همسر خوبم

نظر

اونایی که یه واحد مدیریت درس مدیریت رو گذرونده باشن میدونن که یه مدیر باید در مناسبت های خاص برای افراد خودش مراسم جشن برگزار کنه تا مجموعه رو نسبت به محیط کارشون دلگرم کنه.

اما مدیر یک خانواده هم باید بتونه در وقت های مناسب جشن هایی برگزار کنه.

 تولد حضرت زهرا س و روز زن بود،از یکی دوروز قبل با یکی از دوستام هماهنگ کردیم که بیا بانوان خونه رو سروپرابز کنیم. قرار شد مراسم جشن خونه ما باشه ، و بهش گفتم تو فقط راس ساعت 7 شب با خانومت بیا خونه ما و بهش هم نگو که کجا میری و نگو که قراره جشنی هم باشه.

 اونم قبول کرد و من هم از بیرون سفارش شام و کیک دادم.

 

کادو رو از قبل برای بانو تهیه کرده بودم، تبعا در سالهای اول زندگی پول آنچنانی نداشتم که بخام هزینه انچنانی کنم ولی خب یه قواره پارچه چادری درجه یک خریدم و تو صندوق عقب ماشین گذاشته بودم تا نبینه. عصر وقتی بانو از دانشگاه میخاست بیاد خونه زنگ زدم که صبر کن خودم میام دنبالت، نزدیکی های اذان بود که رسیدیم خونه ، ، از قبل خونه رو جمع و جورکرده بودم و همه چیز آماده بود اما هیچ نشانه ظاهری از برگزاری جشن تو خونه دیده نمیشد.

هنوز نمازش  رو تموم نکرده بود که دوستم با خانومش سر رسیدن. خانومم که رفت به استقبال مهمونا و داشت با خانوم دوستم رو.بوسی میکرد که من یهو برف شادی زدم و کلی فضا عوض شد. چند دقیقه بعد هم کیک رو از یخچال اوردیم بیرون و کلی با اون کیک خوشجل عکس گرفتیم و کادو ها رو تقدیم خانوما کردیم من یه دست پارچه چادری درجه یک و اونم یه اتو مو به خانومش هدیه کرد. نیم ساعت بعد هم شام سفارشی که عبارت بود از پاچین مرغ، سر رسید و بیچاره خانوم من که ازخوشحالی و ذوق زدگی لپاش سرخ شده بود.

 

پ ن : خاطره قدیمی